ترجمات أدبية

سرورم حسین

زهرا نصريترجمة قصيدة يحيى السماوي ( ياسيدي الحسين) الى الفارسية

ترجمة: زهرا نصري


(يا سيدي الحسين)

سرورم  حسین

1- عُصِمْتَ فَلَیْسَ تقربُکَ الظنونُ   کأنّکَ للهُدی والدّینِ: دِیْنُ

پناه داده شده¬ای و نزدیکی¬ات به خدا وهم و گمان نیست گویا برای هدایت و ادای دِین آمده¬ای.

2- فیا مَنْ «حاؤُهُ» حَقٌّ وحِلمٌ    ویا مَنْ «سِیْنُهُ» مُنْجٍ سَفینُ

ای کسیکه «حاء» او حق و بردباری است و ای کسیکه «سین» او کشتی نجات است.

3- ویا مَنْ «یاؤُهُ» یُسْرٌ ویَمٌّ     ویا مَنْ «نونُهُ» نورٌ مبینُ

و ای کسیکه «یای» او آسانی و دریاست و ای که «نون» او نور تابان است.

4- ویا ابْنَ (الدُّرِّ والذَّهَبِ المُصَفّی)   ومَنْ أوصی ببیعتِهِ «الأمینُ»

ای پسر مروارید و طلای ناب و ای کسیکه «پیامبر(ص)» سفارش به بیعت با او نمود.

5-  ویا مَنْ حُبُّهُ تقویً ورِبحٌ      ویا مَنْ بُغضُهُ خُسْرٌ مُشینُ

ای کسیکه عشق او تقوا و تجارتی سودمند است و ای کسیکه کینه¬اش زیانی ننگین است.

6- ویا مَنْ أعْجَزَ الدُّنیا ببَذلٍ      غداةَ اسْتُهدِفَ «الحبلُ المتینُ»

ای کسیکه با بخشش، دنیا را ناتوان ساختی، بامدادان به ریسمانت چنگ زده می¬شود.

7- ویا ابْنَ الأطهَرَینِ: أباً وأمّاً         وتخشی نورَ غُرَّتِهِ الدُّجونُ

ای فرزند پدر و مادری پاک سرشت و ای که تاریکی¬ها از نور پیشانی¬اش می¬ترسند.

8- ویا مَنْ لن یکون لهُ شبیهٌ  علی الأرضینِ ما مرَّتْ سنونُ

ای کسیکه در زمین بی¬همتاست تا هنگامیکه سالها سپری می¬شوند.

9- حَباهُ اللّهُ دون الخلقِ أمراً   یدومُ الدّهرَ  مادامَ الیقینُ

پیش از آنکه خداوند به کسی امر کند به او عطا نمود تا هنگامیکه یقین وجود دارد و روزگار باقی است.

10- هو الشمسانِ لکنْ لا غروبٌ     لنورِهِما وما لهما قرینُ

حسین همچون دو خورشید است که نورشان خاموش نمی¬شود و همانندی ندارند.

11- ویا مَنْ لا یُرَدُّ له دعاءٌ     ویسْترجي شفاعتَهُ المکینُ

ای کسیکه دعایش مستجاب می¬شود و شفاعت محکمش پذیرفته می¬شود.

12- إذا ذُکِرَ الحسینُ أصاخَ کونٌ      وجلجلَ في تهجّدِهِ السکونُ

اگر نام «حسین» آورده شود، هستی به خروش درآمده و آرامش در شب زنده¬داری¬اش به غرش در می¬آید.

13- فدیً لترابِ نعلکَ یا إمامي:      أنا .. وأبي وأمي ... والبنونُ

ای پیشوای من، من، پدر، مادر و پسرانم فدای خاک نعل تو باشیم.

14-أخفتَ الموتَ حتی خرَّ ذُعراً      فأنتَ الحيُّ والموتُ الدَّفینُ

مرگ را ترساندی تا اینکه هراسان فروافتاد و تو زنده¬ای و مرگ پنهان است.

15- جهادُکَ آخِرُ الآیاتِ خُطّتْ       بنور العرشِ سُورَتُها«حُسَینُ»

ای «حسین»، جهادت آخرین نشانه¬هایی است که با هیبت نور عرش گرفته شده  است.

16- فأنتَ لکلِّ ذي عزمٍ حسامٌ         وأنت لکلِّ مذعورٍ حُصونُ

تو برای هر همت کننده¬ای شمشیری و برای هر ترسیده¬ای دژ مستحکمی.

17- أبا الأحرارِ هلّا قمْتَ فینا؟        فقدْ عَمَّ البلاءُ ... ولا مُعینُ

ای پدر آزادگان، آیا نزد ما اقامت می¬کنی؟ بلا بسیار است و پناهگاهی نیست.

18- ولا «حُرٌّ ریاحيٌّ» بقومي        ولا العبّاسُ والقدّیسُ «جُونُ»

در میان قومم، نه «حرّ ریاحی» هست ... نه «عباس» نه «جون بن حوی» پاک سرشت.

19- تأسَدَتِ الأرانبُ... فالرَّزایا       حُبالی والنوائبُ والمنونُ

خرگوش¬ها جسور شده¬اند... و مصیبت¬ها، بلاها و مرگ ریسمان شده¬اند.

20- تقنَّعتِ الوجوهُ فلیس ندري        أشوکٌ حولنا؟ أم یاسمینُ؟

چهره¬ها نقاب زده¬اند و نمی¬دانیم آیا اطرافمان خار است یا یاسمن؟

21- «یزیدٌ» بات هذا العصرَ جمعاً  یُناصِرُهُ المُهَتَّکُ واللعینُ

در این روزگار، همه «یزید» هستند و اشخاص بی¬حرمت و نفرین¬شده به یاری¬اش می¬شتابند.

22- وفینا ألف «حرملةٍ» و «شمرٍ» تفخَّخَ فیهمُ الحقدُ الدَّفینُ

در میان ما هزاران «حرمله» و «شمر» هست که در میان آن¬ها کینة پنهان تنیده شده است.

23- وفینا من «آبي جهلٍ» عشیرٌ     ولـ «ابْن زیادَ» من جذرٍ غصونُ

در میان ما قبیلة «ابو جهل» است و نسل «ابن زیاد».

24- وفینا آکلو الأکبادِ غصّتْ          بهم دارُ الخلافةِ لا السّجونُ

در میان ما جگرخورها حاکم گشته¬اند و خلافت از آنِ آنهاست نه زندان¬ها.

25- حُسینیون إنْ نطقوا ... وأمّا      فعالُهمُ فأبعدُ ما تکونُ

پیروان اگر سخن به میان آورند ... لکن رفتارشان دورتر از اخلاق و رفتار «حسین (ع)» است.

***

زهرا  نصري

باحثة إيرانية، تستعد لمناقشة أطروحتها لشهادة الدكتوراه في جامعة أراك حاليا .

 

 

في نصوص اليوم